[We]
Part.2
بعد از رفتن مینهو سکوت کلاس رو فرا گرفت.
پسرک دوباره نگاهش رو به نامهی پرنده دوخت.
[بیا بیرون]
فقط دو کلمه.
درست حدس زده بود.
این از طرف چه کسی میتونه باش به جز معشوقهی کله شقش که سه زنگ از چهار زنگ مدرسه رو میپیچونه.
نگاهی به تخته کرد و بعد به نامهای که روی دفترش بود. نامه رو داخل جامدادیش گذاشت.
تصمیم گرفت اول مسئله رو حل کنه . اشکالی نداشت که مینهو یکم بیشتر منتظرش بمونه.
اون پسری بود که به این راحتیا به کسی پا نمیداد.
بار دیگر سکوت کلاس شکست.
معلم سرش رو به طرف منبع صدا چرخوند.
-آقای بنگ.
می شه چند دقیقه برم از کلاس برم بیرون؟
-فکر کنم خودت جوابم رو میدونی آقای هان.
جیسونگ دفترش رو برداشت و به سمت میز معلم رفت.
-بفرمایید آقای بنگ.
آقای بنگ بدون اینکه حتی نیم نگاهی به جواب هان بیاندازد برایش تیک زد.
جیسونگ بهترین دانشآموز کلاس بود.
معلم رو به پسری که کنار میزش ایستاده بود و منتظر جواب او بود نگاه کرد و آورم جوری که بقیه دانش آموزا نشنون گفت :
-میدونم که وقتی از این در خارج شدی دیگه تا آخر زنگ کلاسم نمیبینمت.
خودت خوب میدونی که تو زرنگ ترین دانش آموزمی و مینهو ....
باهاش حرف بزن میدونم که اون حرف تو رو گوش میکنه.
بهش بگو به خاطر تو هم که شده یکم درس بخونه.
نمیخوام تجدید بشه.
هان خندهی کوچیکی کرد و از آقای بنگ تشکر کرد و از کلاس خارج شد.
به طبقهی پایین رفت.
بعد از رفتن مینهو سکوت کلاس رو فرا گرفت.
پسرک دوباره نگاهش رو به نامهی پرنده دوخت.
[بیا بیرون]
فقط دو کلمه.
درست حدس زده بود.
این از طرف چه کسی میتونه باش به جز معشوقهی کله شقش که سه زنگ از چهار زنگ مدرسه رو میپیچونه.
نگاهی به تخته کرد و بعد به نامهای که روی دفترش بود. نامه رو داخل جامدادیش گذاشت.
تصمیم گرفت اول مسئله رو حل کنه . اشکالی نداشت که مینهو یکم بیشتر منتظرش بمونه.
اون پسری بود که به این راحتیا به کسی پا نمیداد.
بار دیگر سکوت کلاس شکست.
معلم سرش رو به طرف منبع صدا چرخوند.
-آقای بنگ.
می شه چند دقیقه برم از کلاس برم بیرون؟
-فکر کنم خودت جوابم رو میدونی آقای هان.
جیسونگ دفترش رو برداشت و به سمت میز معلم رفت.
-بفرمایید آقای بنگ.
آقای بنگ بدون اینکه حتی نیم نگاهی به جواب هان بیاندازد برایش تیک زد.
جیسونگ بهترین دانشآموز کلاس بود.
معلم رو به پسری که کنار میزش ایستاده بود و منتظر جواب او بود نگاه کرد و آورم جوری که بقیه دانش آموزا نشنون گفت :
-میدونم که وقتی از این در خارج شدی دیگه تا آخر زنگ کلاسم نمیبینمت.
خودت خوب میدونی که تو زرنگ ترین دانش آموزمی و مینهو ....
باهاش حرف بزن میدونم که اون حرف تو رو گوش میکنه.
بهش بگو به خاطر تو هم که شده یکم درس بخونه.
نمیخوام تجدید بشه.
هان خندهی کوچیکی کرد و از آقای بنگ تشکر کرد و از کلاس خارج شد.
به طبقهی پایین رفت.
۴۱۶
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.